شب سخت و عجیبی از سر گذروندم ولی در کل تجربه جالبی بود از دیروز ظهر تا عصر که بیرون از خونه بودم کمی نامتوازتی و نامیزونی از ناحیه سر و گردن و مچ پا شکم و. داشتم و شب هنگام بوقت خواب این وضعیت به اوج خودش رسید.بوضوح روحم قصد خروج از جسمم داشت اما ناموفق بود البته نتیجه گیری خودم این هست که فرم قالب کالبدم و روح درونم باهم کمی مشکل پیدا کرده بودن یعنی جا نمی گرفتن در جوار هم و نمیتونستن به شمایل هم دربیاند و یکی بشند علت و چرایی این قضیه رو نمیدونم مثلا دیدم از مابین دو چشمم از درون بدن دارم بیرون رو می بینم و مثل دوچشمی ای که امکان تماشای فضای بیرون رو بده محیط خارج از بدنم رو می تونم ببینم و یا سرمو به زور کمی از جسمم بیرون آوردم و خودمو دیدم که رو رختخوابم با چشمانی باز مثل جسد و نعش یک مرده کاملا بی حرکت و تهی از جان! . خلاصه این که اونقدر کلنجار داشتم تا روشنایی روز و جنگیدم با شرایط اونم در وضعیتی که واقعن زجر آور بود تا تنوستم یا حس می کنم از جایی بهم کمک شد بتونم روح و جسمم رو باز هم بقولی فیت هم دیگه کنم و شرایطم رو نرمال کنم!
رو ,بیرون ,هم ,جسمم ,کمی ,کنم ,بیرون رو ,از جسمم ,رو می ,چشمانی باز ,با چشمانی
درباره این سایت